داستان پندآموز دختر نابینا | اگر قدردان نیستید بخوانید!

داستان پندآموز دختر نابینا | اگر قدردان نیستید بخوانید!
داستان پندآموز دختر نابینا نگاه شما را به گذشته و داشته‌هایتان تغییر می‌دهد.
کد خبر: ۴۸۸۸
|
۰۵ بهمن ۱۴۰۲ - ۰۹:۳۰

زی‌سان: روزی روزگاری دختری نابینا بود که از خودش متنفر بود. دلیل تنفر او صرفاً به خاطر این بود که افرادی به خاطر نابینایی‌اش او را دوست نداشتند.

تنها کسی که او را دوست داشت و می‌خواست نامزدش بود. این پسر همیشه کنارش بود. روزی دختر به این پسر گفت که اگر می‌توانست دنیا را ببیند، حتما با او ازدواج می‌کرد.

مدتی بعد، یک روز، شخصی پیدا شد که به این دختر یک جفت چشم او اهدا کرد؛ حالا او می‌توانست همه چیز، به خصوص نامزدش را ببیند. نامزدش که از این ماجرا بسیار خوشحال بود به او گفت: «حالا که می‌توانی دنیا را ببینی، با من ازدواج می‌کنی؟»

دختر وقتی دید که نامزدش هم نابیناست، شوکه شد و از ازدواج با او امتناع کرد. پسر در حالی که اشک می‌ریخت از او دور شد و بعداً نامه‌ای به او نوشت و گفت:

«فقط مراقب چشم‌های من باش عزیزم...!»

پند داستان:

وقتی شرایط ما تغییر می‌کند، ذهن ما نیز تغییر می‌کند. برخی از مردم ممکن است نتوانند چیز‌های قبلی را ببینند و ممکن است نتوانند از آن‌ها قدردانی کنند؛ بنابراین همیشه حواستان باشد که در زندگی قدردان آدم‌هایی که وقتی هیچ‌کس کنارتان نبود، آن‌ها بودند، باشید.

 

داستان‌های کوتاه پندآموز دیگر را بخوانید:

داستان پندآموز دختر نابینا | اگر قدردان نیستید بخوانید!

داستان پندآموز پسرک و میخ: اگر خشمگین می‌شوید بخوانید!

داستان پندآموز مرد و پروانه

داستان پندآموز سنگ و دهقان: هر مانع یک فرصت است! 

داستان پند آموز درباره داشتنِ تفکر خارج از چارچوب: ازدواج با دختر تاجر در ازای ندادن بدهی

داستان پندآموز طناب فیل: چه می‌شود که بعضی‌ها هیچ‌کاری برای بهتر شدن وضعشان نمی‌کنند؟ 

داستان پندآموز لاک پشت‌ها و پیرزن: کوچکترین کار هم موثر است 

داستان پندآموز درباره ناامید نشدن از تلاش: کوسه‌ای که دیگر هیچ‌وقت برای طعمه تلاش نکرد!

این داستان روان‌شناسانه زندگی‌تان را متحول می‌کند: لیوان را در دستتان نگه دارید 

سایر اخبار
ارسال نظرات
غیر قابل انتشار: ۰ | در انتظار بررسی: ۰ | انتشار یافته: